یادمه یه داستان راجع ب تقلید خونده بودم ک جالب بود. یه ازمایشی بوده ک رو یه سری میمون انجام شده بود.اینطور بوده ک یه گروه میمون میارن تو یه اتاق ک یه چارپایه بوده اونجا ک روش موز بوده. ب محض اینکه یه میمون میره بالا موز برداره رو سر بقیه میمونا اب میریزن. این قضیه ک تکرار میشه میمونا میفهمن نباید کسی بره اون بالا. اگه هم کسی میرف بقیه میزدنش. تا اینکه یه گروه دیگه رو کم کم با گروه اول قاطی میکنن. جوری میشه که هیچ کدوم از اعضای گروه اول توشون نبوده ولی باز هم اگه کسی میرف سمت چارپایه کتک میخورد. طوریکه اصلا کسی نمیدونس چرا نباید رفت سمت چارپایه. خلاصه ک به این میگن: تقلید کورکورانه! متاسفانه ملت ما هم خیلیاشون این مدلی ان... بد نبود پسرجون! ولی داستان من قشنگتر بود
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام ، ممنون از مطلبت و دمت گرم. خوشحال میشم بیایید و نظرتونو راجع به پست * اره * بهم بگید. ممنون.
یادمه یه داستان راجع ب تقلید خونده بودم ک جالب بود.
یه ازمایشی بوده ک رو یه سری میمون انجام شده بود.اینطور بوده ک یه گروه میمون میارن تو یه اتاق ک یه چارپایه بوده اونجا ک روش موز بوده. ب محض اینکه یه میمون میره بالا موز برداره رو سر بقیه میمونا اب میریزن. این قضیه ک تکرار میشه میمونا میفهمن نباید کسی بره اون بالا. اگه هم کسی میرف بقیه میزدنش. تا اینکه یه گروه دیگه رو کم کم با گروه اول قاطی میکنن. جوری میشه که هیچ کدوم از اعضای گروه اول توشون نبوده ولی باز هم اگه کسی میرف سمت چارپایه کتک میخورد. طوریکه اصلا کسی نمیدونس چرا نباید رفت سمت چارپایه.
خلاصه ک به این میگن: تقلید کورکورانه! متاسفانه ملت ما هم خیلیاشون این مدلی ان...
بد نبود پسرجون! ولی داستان من قشنگتر بود