ثروتمندوفقیر

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:

عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.

از قدیم گفتن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

از قدیم گفتن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

k106.gif

سلام بچه بالاخره یکی قرار شد بعد از این همه مدت طولانی رو صندلی داغ بشینه ازش کلی سوال داریم و دارم  

 

 

کسی نیست  

       جز تازه داماد کلاسمون  

                            حسین منفرد

۱

ادامه

زندگی خوابگاهی(طنز)

* ساعت 2 بعد از نصف شب  :           

* ساعت ۳ نصف شب (کل خوابگاه منهای سرپرست) :         


* ساعت 4 صبح :           



* وضعیت درس خوندن در خوابگاه :           



* اولین روزهای خوابگاه :



* گفت و گوی صمیمانه بر سر آماده کردن صبحانه بعد از گذشت چند روز :      



* پایان گفت و گو :      


*و آخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویان (البته این مورد شامل دانشجوهای ما نمیشه) :  

خلق را تقلیدشان بر باد داد


خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

کار

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام میدادید ، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید


افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند ، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند

سکوت

سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد . . .