گنجشکی با عجله وبا تمام توان خود به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟

...

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد

نظرات 2 + ارسال نظر
ما سه تا 18 - آذر‌ماه - 1391 ساعت 17:40

آفرین ِ آفرین - آفرین

نغمه 19 - آذر‌ماه - 1391 ساعت 18:15

خیلی عبرت برانگیز بود ان شاالله درس عبرتی باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد